از هر سمتی میرم دارم بر میگردم

از هرسمتی هم بر میگردم, دارم میرم. مشکل اینجاس, چرا اصلا عجیب نیس تا یکم گم بشم ؟

از هر سمتی میرم دارم بر میگردم

از هرسمتی هم بر میگردم, دارم میرم. مشکل اینجاس, چرا اصلا عجیب نیس تا یکم گم بشم ؟

همین الان...

همین الان که از بس عصر خوابیدم خوابم نمیاد/نمیبره؟ نمیدونم!


امتحان نکردم...


خلاصه همین الان...دقیقا همین ثانیه هایی که داره میگذره...دلم تنگ


شده...


برا پاکی مدینه...و...برای عشقم...عشق؟...علاقم؟...علاقه؟...بابا


همونی که دوسش دارم....آها...


آره...


امروز بهم وحی شد...باور کنین...جدی میگما...جبرئیل هم رضا


صادقی{خوننده} بود...


تو پارک داشتم خسته و کوفته از کلاس بر میگشتم...یکی از


دوستامو دیدم دسته یه دختررو گرفته داره میره...سرمو انداختم


پایین رفتم...


رفتم رسیدم ته پارک یکی دیه از دوستامو دیدم...اینجا دیه حسادت


کردم...بابا منم آدمم...خیر سرم عاشقه یکیم....منم خب میخام


حداقل نزدیکم باشه...یکم فقط...که یهو آیه نازل شد...


صدای رضا صادقی رفت بالا که گفت:


بده دستاتو به من تا باورم شه پیشمی...


....


...........



.

.

.


..............


نه اشکامو کسی میفهمه نه دلیلشو...به جز دونفر...خدا و


خودش...""خودش میدونه چه قدر دوسش دارم..."""""فقط


همین""""""""



.

.


پ.ن1:ببخشید این پستم یکم یه جوری بود...


پ.ن2:یه مقدار از پست برمیگرده به حافظه ی تاریخه یه رابطه


که خب عدم درک مخاطب رو در پی داره....


پ.ن3:من همیشه اینقد مزخرف نیمونویسما...ولی آب روغن قاطی


کنم یه چیزایی مینویسم خوننده هوسه کوه نوردی منه...


پ.ن4:نمیدونم چرا دوست داشتم این پ.ن هم بزارم...





هام هام!

هیچی

من...

شب...

امشب...

نسخ...

و خدایی که در این نزدیکی هاست!

حاضرم از رویه یه پل بلند که زیرش یه دریاس و توش کلی کوسه و مار و عقرب و اینا هس رد شم ولی به دیدار پیروزی برم...

شب...

من...

امشب...همین الان...نسخ...

و خدایی که فکر کنم بیخیال شد رفت!

هام هام!

گفتم آپ کنم نگن پسره یه چیزیش میشه :دی


سلام


خوبین انشا ا...مع الصابیرن و یحیطون بالعرض عسرا یسرا؟؟؟؟


هم م...با خانوم بچه ها صحبتیدیم احتمالا ازینجا میریم...کوچ میکنیم میریم یه جایی تو این بلاگ اسکای پهناور دوتایی با هم مینویسیم...


ولی فههلا در خدمتین...هه هه...یعنی ما در خدمتیم...

دیه خلاصه...آها...سرم بابته درس زیادی شلوغه...


از همه تمنا رو میکنم ببخشن




راسی دقت کردین پستای من بدونه شکلک خیلی بهتره...؟




مواظب خودتون باشین که کسی مواظبتون نباشه...




هاااااااااام هااام!




مگه میشه...؟

میگه میشه تو یک ساعت و دقیقه یک ثانیه ی خاص به حتی یک ثانیه و یا یک دقیقه و یا یک ساعتی که با تو بودمو که برام نه مثه یه ساعت و یه دیقه و یه ثانیه بلکه مثه یه ساعت و یه دیقه و یه ثانیه ی خاص بود نفکرم و خودمو برا نه یا ساعت نه یه دیقه نه یه ثانیه یه دم کشیدن گول بزنم...؟

مگه میشه؟

.

.

.

.

.

هام هام!

من..........

هر روز....

اموشنال...

emotional

شادی..ونشاط...

درس میخام بخونم...

دلم تنگ بود و هس...

درس میخام بخونم...

اصلا تا حالا شده خودتو بزاری جاش؟

خب اونی که به یه روزی میفته مگه میخاسته...

حالا که افتاده نباید توقع داشت توقعاتش مثه بقیه عادی باشه...

نه اونی عادی که ما میخونیم...

نه اون عادی که من مینویسم...اون عادی که تشدید داره...خیلی شدت داره...

اصلا همینه که اکثرا موفق نمیشیم...چون عادی هامون تشدید داره...

اگه یه عادی داشتیم که عادی بود حل بود دیه...

درس میخام بخونم...

درس میخام بخونم...

درس ... درس ...





هام هام!

چرا...؟

یه چندتا سوال؟

بنیامین چرا خیلی غمگین میخونه...؟

رضا صادقی مگه نگفته بود دیه آهنگ شاد نمیخونه؟چرا خونده؟

چرا سیروان آلبومش توپ شده؟

چرا رضا این همه از یاروه بدش میاد؟هان؟چرا؟

.

.

.

یه سول دیه....چرا من اینارو پرسیدم؟

یا چرا نوشتم؟

یا چرا های دیه؟

چرا یا چون!بالاخره فهمیدم!

مسئله همینه!

" چرا یا چون!"





هام هام!

بعدا . ن : راسی....هو و و و ی....من خیلی دلم برات تنگ شده ها...انگار نه انگار هاااان؟؟؟

اینم یه سواله دیه؟چرا نیسش؟ چرا نمیادش؟چرا؟؟؟؟؟؟؟

چرا یا کجاس؟مسئله نکنه اینه؟ هوم؟

هام هام!