-
یه کم...
جمعه 19 تیرماه سال 1388 19:42
سلام اومدم یکم چیرت پرت بگم که به هیچی و اصلا به هم هیچ ربطی ندارند... واقعا آّهنگ موشولینا اینقد قشنگه که وسط خیابون بخونیو بری؟؟ به این چندتا کلمه بفکرین...قیری ویری...هم بازی...کودک دوساله...دلم برات تنگ شده...کجایی خب؟ تفاوت؟به هر قیمتی نمیشه؟ ولی خب هر کی یه کاریو دوس داره... به هر حااال دییییه! هام هام! بعدا.ن:...
-
نمیشه
پنجشنبه 18 تیرماه سال 1388 23:12
خیلی سعی کردم اینجا س...یا...س.ی ننویسم ولی دیه داره مسخره میشه و مجبورم اینجا هم بنویسم... بابا این دیه چه وضشه... رضا وبه تو حدود ۲۰ ماین قبل آپ شد...هنوزم تو وبای به روز شدس...بعد اونایی که آپ میشن سه اگه در باره سیاست باشه {اونم فقط محالف} زود حذف یا بسته میشن... اه اه اه...ما اینقد بی شعوریم؟ اس ام...
-
ول میگردم بیکار نباشم...
شنبه 13 تیرماه سال 1388 01:25
وقتی که داری از بیکاری میمیری... وقتی که داری از دلتنگی کم کم یه کم یه کم چشاتو لوس میکنشو میبریشون که یه کم آب بازی کنن... وقتی که نیکوتینه خونت بالا ژایینه... وقتی که فقط دوس داری آهنگی که میگوشی قشنگ باشه و اصلا نفهمی چی میگه... وقتی که نمدونی خوابت میاد یا نه...؟! وقتی که داری فقط ولگردی و وبگردی میکنی...در حدی که...
-
همین امروزه...
چهارشنبه 10 تیرماه سال 1388 15:52
زندگی همین امروزه... واقعا هست...خب یعنی هست دیگه... شانس آدم و تمام اتفاقاتی که در یک زندگی خلاصه میشه همین امروزه... همین لحظس که تو زندگیه ما آدما بیترین تاثیرو داره... میخای تغییر کنی؟ الان وقتشه... میخای بمیری...؟ الان وقتشه... میخای چه غلطی بکنی....خب همیل الان وقتشه دیه ه ه ه ه ... همین امروزه...همین الانه... ....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 تیرماه سال 1388 18:22
بودن یا نبودن؟! مسئله چیست؟ . . . نوشتن یا ننوشتن! اتفاقا مسئله اینه! وقتی که هیچی ندارم دربارش بنویسم لازمه بنویسم!؟! . . . لازم بودن یا نبودن؟! مسئله چیست؟ . . . . عجیب!زیاد! دوست داشتنی! کمی؟ یا زیاد؟ مسئله چیست؟مسئله کدام است!؟ اصلا مسئله اینه که مسئله چیست؟! دقت کردین این فونت خیلی جدی هستش؟!هه... هام هام !
-
بالاخره...
جمعه 5 تیرماه سال 1388 23:12
.............................................................................................................................. بالاخره من آرشم... من یه پسرم... شاید یه کم احساساتی... میدونم خیلی چیزا تمومیده...اما قلبه آدم...دله آدم...فکر و حواس آدم که تموم نمیشه... خب من دلم تنگه برات... همه چی احساسات...
-
آموزشی!
جمعه 5 تیرماه سال 1388 13:27
راسی...این اواخر اشکلاتی توسط دولت در اتصال به مسنجر های یاهو ایجاد شده... که برای استفاده از مسنجر میتونین به سایت www.meebo.com برین و ازونجا با وارد کردن آیدی و پسوردتون به مسنجر وصل شین! هام هام!
-
هی یو!
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1388 21:47
خب تقصیر خودشه... کسی که نمیدونه تو زندگیش چی کار میخاد بکنه سرنوشت خوبی نداره... حالا این که خوبه... خیلی از ما ها میدونیم چی میخایم ...اما نمیدونیم... دونستن یا ندونستن... مسئله این نیست! مسئله اینه که ما بخایم... ولی خواستن هم توانستن نیستاا... . . . پس ما باس بدونیم چه چیزی هست که میتونیم اونو انجام بدیم و اونو...
-
یه...
چهارشنبه 3 تیرماه سال 1388 23:20
یه فیلمه خوب... یه آهنگه خوب... یه گردشه خوب... یه مشروبه خوب... یه سیگار خوب... یه ::دلیله::خوب... یه لباسه خوب... یه دوسته خوب... یه رفیقه خوب... یه عشقه خوب... یه وبه خوب... یه کشور خوب... یه زندگیه خوب میسازه... یه زندگیه خوب حاله آدمو خوب میکنه...! حالا هر کی یه دیدگاهی داره...مگه نه؟ هام هام!
-
هوم؟
دوشنبه 1 تیرماه سال 1388 12:34
چرا؟ هر چیزی باید یه دلیلی داشته باشه... چرا آخه؟ چرا این دنیا بر اساس دلایل بنا شده؟ که چی؟ خستم از این همه دلیل... هام هام!
-
واسه خودت...هه هه...
یکشنبه 31 خردادماه سال 1388 15:39
ستاره بارون کنو داغون کنو بیا حالمو دگرگون کنو برو دیوونه بازی کنو نازی کنو بیا باز دلو راضی کنو برو موهاتو افشون کن بیا باز دلو پریشون کن و برو شیدا شو و غوغا کنو بیا آتیشو برپا کن و برو نمون اینجا برو ...نمون اینجا برو...نمون اینجا... این یه حس موندگار نیس برو...به این عشقا اعتبار نیس برو... نه گناهه منه نه تقصیر تو...
-
مبارکا...
چهارشنبه 27 خردادماه سال 1388 10:39
یه جا خوندم زنا اونقد عجیبن که اگه بخای برومانتیکی وساشون میگن تو اصلا بهم توجه نداری و اگرم نرومانتیکی میگن تو به من توجه نداری...هه... من نیدونم...ولی بالاخره تولدته دیه...باس بتبریکم یا نه... به همت آقایون دولتی هم دیه نمیشه عکس لود کرد... خلاصه از کمبود امکانات شرمنده... ایشالا همیشه عمر با عزت داشته باشی عزیز ـ...
-
نه میتونم...
دوشنبه 25 خردادماه سال 1388 14:41
نه میتونم دور شم از تو نه میتونم که بمونم من نه شاهزاده ی عشقم نه شهاب آسمونم تو نه نیستی و نه هستی دیگه خستم از خیالات مونده بی جواب و مبهم تویه زندگیم سوالات تو یه رنجی تو همیشه اگه جون نگیره ریشه اگه باز بگی نمیشه اگه یک روزی بدونم بودن و موندن یادت واسه قلبه عاشقه من که یه عمری عاشقت بود مثه درد زهر نیشه تو که...
-
تو تو تو...من....
شنبه 16 خردادماه سال 1388 13:26
دیگه زندگیم داره ته میکشه... از دلم پیاده شو آخرشه... نه...بمون شاید بازم جون بگیرم... نه...برو میخام راحت بمیرم... نه...بشین که سرم رو رو شونت بزارم... نه پاشو که دیگه دوستت ندارم... نه نه نه نه نه نه ...بیا و دستم و بگیر عشق من...بیا و تو هم با من بمیر... نه نه نه نه نه نه نه...برو عشق من...من میرمو تو دست زندگیو...
-
آره ...نه...
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1388 09:50
عزیزم سلام یه چیزی بیا بی وفا بشیم... دوست دارم که ما یه جور از هم دیگه جدا بشیم... فکرشو کردم گفتم واسه چی دیوونه شیم؟بهتر ما هم مثه تمومه عاقلا بشیم... میدونی؟دیدم نمیشه منو تو با هم باشیم...هر کدوم باید بریم دوباره مبتلا بشیم... ما دوتا اسیر همدیگه شدیم یه جوره بد...کاش فراموش کنیم ...از دست هم رها بشیم... دور شدیم...
-
زندگی ...عدد
شنبه 26 اردیبهشتماه سال 1388 15:27
همیشه 100 بودم...همیشه... حالا 99ام...99 یه عدد بد بخته...نمیدونه هویتش کجاس؟چی هس؟نمیدونه؟میدونه؟ منم الان اینجوریم...100که بودم به 1.2 ها نگاه نکردم...حالااونا شدن 100.200ولی منه 99 نمیدونسم که نباید میزاشتم... به همه چی تردید دارم...از همه چه کفری ام... 29 ماه...29 ماه چی؟...29 ماه دیه... مملوام از هر چی حس...
-
نه...ن...
جمعه 4 اردیبهشتماه سال 1388 19:59
تو نباشی من...نه...باید بمیرم... تو نباشی...من...نباید بمیرم... هام هام!
-
چی کار؟
پنجشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1388 21:34
شما جای من بودین چی کار میکردین؟... یا من جای شما بودم چی کار میکردم...یه وبه مزخرف...که هر از چند روز میاد مینویسه دلم براش تنگه... فلانم...بیسانم... . . . . واقعا جای من بودین چی کار میکردین....؟خب آخه چی کار کنم...دلم... من که جا شما بودم زود وبو میبستم میرفتم و خودمو الکی علاف نمیکردم...{علاف درسته دیه؟} دلم فقط...
-
کجایی؟
پنجشنبه 27 فروردینماه سال 1388 19:49
کجایی ای فانوس ـ همیشه روشن ـ من در شب های تاریکم...که روزهای آفتابی هم بی تو برایم انتهای آن دره ی باریک است و از تاریکی تاریک تر.... ای تو که ذهنم آغشته به رایحه ی خاطرات ـ با توست... هام هام!
-
همین!28ماه!
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1388 23:26
سلام..دیگه کسی هم اینجا نمیاد! قبلا یه پست حداقل یه 3 تا 4تا نظر داشت! هه... نمیدونم...ازین ورش بگم یا ازونورش؟ اومدن 28امین ماهی که یه رابطه آغاز شد رو چه جوری توضیح بدم؟! از دلتنگی هاش بگم؟از دلبستگی هاش بگم؟ .... هر چی هست...28ماهشه...840روز...20160ساعت...1299600ثانیه...لحظات زیدی طی شده... آره...سخته...اما واقعا...
-
چه قدر...
سهشنبه 18 فروردینماه سال 1388 17:02
میخاستم با چرا شروع کنم...ولی خوب نیست...این که دنبال دلیل باشم همش... داشتم برات آف میزاشتم که دلم برات تنگولیده...فکریدم چرا همش دلم برات تنگ میشه...چرا یه بارم که شده نمیگم دیروز بیرون رفتیم خوش گذشت...چرا نمیگم هفته بعد بریم بیرون؟چرا نمیگم فلان روز فلان کار رو چی کار کنیم... حس میکنم خیییییلیییی از هم دور...
-
روابط بین دختر ها و آقا گل ها:دی
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1388 12:34
سلام:) 1-برخوردهای مبتنی بر شناخت و احترام یا به عبارتی رفتار بچه مثبت وارانه!! در اینگونه برخوردها طرفین کمی تا قسمتی عاقلند، فهم دارند، شعور دارند و الکی قوه خیال خود را به کار نمی برند. از پدر و مادرشان اصول محرم و نامحرم را یاد گرفته اند. راحت! مثل آدم زندگی شان را می کنند. سلام علیکشان را دارند، سر وقت هم پدر و...
-
مبارکا....!
جمعه 30 اسفندماه سال 1387 14:16
سلام....چه این چه اون یکی!؟ فرقی نفوکوله...مهم اینه که منو تو ایرانی هستیم و ازین که این عید ایرانی بزرگ رو داریم جشن میگیریم شادیم.... خلاصه سال 2568 شاهنشاهی و 1388 خورشیدی _ ایران رو به تمامی عزیزان تبریک میگم!به سلامتی کوروش بزرگ! ...من قبلا هم گفتم این تکرار های زندگی هستن که چاشنی زندگی ما آدما هستن...مهم اینه...
-
یا ابالفضل!
سهشنبه 13 اسفندماه سال 1387 23:10
این ماه ماه ربیع الاوله...ماهه ولادته درخشنده ترین ماهه هستی...حضرت محمد{ص}...ولی من دوتا تبریک میگم ...به تمامه شیعیان دنیا...چون این ماه ماهه به درک واصل شدنه ع م ر هم هست.... به کوریه چشم همه ی ع م ر ی ها"شیعه ی علی " از تو جهنم زجر کشیدنه ع م ر شاد و خندونه... ...اینم واس تبریک......
-
بی تو...
چهارشنبه 30 بهمنماه سال 1387 15:59
چه زیباست به یاد تو با چشمهای خسته گریستن چه زیباست همیشه در تنهایی تو را حس کردن چه زیباست در خیال با تو زندگی کردن عزیزم نام تو بر قلبم خالکوبی شده تا فراموشت نکنم . نازنین من همچون نفس کشیدن تو را بخاطر می سپارم. یک روزه دیگه هم بدون تو گذشت... هام هام!
-
بی حالم دیه....
دوشنبه 28 بهمنماه سال 1387 17:07
حوصلم سر رفته...یه حالته کرخنگی{درسته}دارم.... . . . . . . . . . . . . . . . حالم ندارم بحرفم... . . . ....................................................هام هام..............................!
-
خلاصه اینجوریاس!
یکشنبه 27 بهمنماه سال 1387 19:27
آره دیه گند زدم تو اون وبه... من تا جایی که یادم میومد وبای دوستانو دوباره گزاشتم...اگر احیانا کسی جا مونده منو مطلع کنین...تورو خدا اگه کسی جا مونده ناراحت نشه ها...... هه...این همه چیز میز نوشته بودما... حالا بعدا میگم چه سوتی دادم... هه.. این چهل روز به ما.بی تو چهل سال گذشت/ من چه گویم که چه ها شد.به چه منوال...
-
داستان ـرابطه ی ما{۱}
یکشنبه 27 بهمنماه سال 1387 19:21
خب...خانوم نوشتن منم فارسیش کردم میزارم رو وب...ولی چندتا نکته:1*شارا یعنی من2*درباره هیچی زود قضاوت نکنین...هنوز تموم نشده...دیه همین...بسم ا... از عشقمون نوشتی منم دلم خاست بنویسم از زبونه خودم...25آذر بود...دمه در بودم تا سرویس بیاد دنبالم...2دبیرستان بودم...دیدم یه دختری وسایله اسکیشو برداشته داره میره...گفتم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 بهمنماه سال 1387 18:43
ااااااااااااااااااااااااااه............................. من کودکه دوسالم.... به طرزه فجیهی{یا فجیحی}سوتی دادم....مجبور شدم حذفش کنم... این وبمه... بازم ببخشید!